از کابل تا تهران به دنبال دختر مورد علاقه/قتل اشتباهی با ضربه پیچ گوشتی
تاریخ انتشار: ۱ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۰۶۰۹۶۲
پسر افغان که برای پیدا کردن کار و فراهمکردن هزینه ازدواج با دختر مورد علاقه خود راه سختی را طی کرده و به تهران آمده بود، در جریان یک درگیری، مرتکب قتل اشتباهی شد.
به گزارش ایمنا، ساعت ۲۳:۴۵ جمعه سیام اردیبهشتماه به قاضی محمدرضا صاحبجمعی، بازپرس جنایی تهران خبر رسید که مردی جوان در جریان یک درگیری به قتل رسیده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تیم جنایی در بررسی تصاویر دوربین مداربستهای که مقابل کارگاه خیاطی بود عامل جنایت را که جوانی افغان بود شناسایی کرد و طولی نکشید که او دستگیر شد. متهم در بازجوییها چارهای جز اقرار به قتل ندید و مدعی شد که مرتکب قتل اشتباهی شده و بهشدت پشیمان است، او که جوانی ۲۲ ساله است میگوید که برای برآورده کردن شرط ازدواج با دختر موردعلاقه خود در افغانستان، قاچاقی به ایران آمده و حالا ناخواسته قاتل شده است. گفتوگو با این مرد جوان به شرح زیر است:
گفتی ماجرای یک شرط در میان بود، چه شرطی؟
من در افغانستان زندگی میکردم و مدتی قبل مادرم اصرار کرد ازدواج کنم تا اینکه دلباخته دختر یکی از آشناها شدم اما پدر او شرطی تعیین کرد که اجرای آن برای من خیلی سخت بود. پدر او میگفت باید به ایران بروی، کار کنی، بارت را ببندی و بعد برگردی و با دخترم ازدواج کنی. میگفت همه اطرافیانش دو سال تمام در ایران کار کرده و بار خود را بستهاند. من در ابتدا شرط را نپذیرفتم اما بعد با اصرار مادرم راضی شدم.
چرا نمیخواستی شرط را قبول کنی؟
من اصلاً آدم خوششانسی نیستم. از بچگی با ترس خاصی بزرگ شدم که همین ترس باعث میشد همیشه بدشانسی بیاورم. دلیل اینکه حاضر نبودم برای کار به ایران بیایم این بود که روایتهای زیادی از اطرافیان میشنیدم درباره اینکه راه سفر قاچاقی به ایران بهشدت دشوار است و خطر مرگ دارد. همین یک سال قبل چند نفر از بستگانم قاچاقی و از طریق مرز راهی ایران شدند و در بین راه ماشین آنها واژگون شد و چند نفر جان خود را از دست دادند. وقتی در محفل دوستان و آشنایان جمع میشدیم، روایتهای مختلفی میشنیدم. بهعنوان مثال چند نفر دیگر هنگام عبور از کوهستان به پایین سقوط کرده و جان خود را از دست داده بودند. همه اینها باعث میشد که بیخیال رفتن بشوم چون هراسی در دلم بود.
چه شد که راهی ایران شدی؟
مادرم خیلی اصرار کرد و من بهخاطر ازدواج با دختر مورد علاقهام تصمیم گرفتم خطر را به جان بخرم و راهی تهران شوم اما در بین راه اتفاقات وحشتناکی افتاد و حالا روی این صندلی با دستبند و پابند قرار گرفتهام و بارها خودم را سرزنش میکنم که ای کاش هرگز نمیآمدم.
چه اتفاقاتی افتاد؟
از طریق مرز پاکستان قاچاقی وارد ایران شدم. طی یک شبانهروز باید از کوهستان عبور میکردم، جاهایی که صعبالعبور بود و از بخت بدم یکی از همراهانمان پایش لیز خورد، تعادل خود را از دست داد و از کوه پرتاب شد جلوی پای من و فوت شد. نمیدانید چقدر حالم بد شد و جلوتر هم که رفتم یک جسد دیگر هم دیدم که بهنظر میرسید او هم سقوط کرده و فوت شده است. بالاخره با هزار سختی به تهران رسیدم؛ سختی که میگویم به همان کوه ختم نشد. بعد از آن حدود ۲۰ نفر سوار بر پژویی شدیم و هر لحظه احساس میکردم ممکن است بر اثر خفگی یا تصادف جانم را از دست بدهم. داخل ماشین تا یک قدمی مرگ رفتم و تا مدتها نمیتوانستم شبها بخوابم.
چند وقت است که قاچاقی به ایران آمدهای؟
حدود شش یا هفت ماه.
چه شد که جان مرد بیگناهی که اصلاً در درگیری نقشی نداشت و تنها برای میانجیگری مداخله کرده بود را گرفتی؟
این اتفاق هم یکی از همان بدشانسیها است که میگویم. البته یکی از بزرگترین بدشانسیهای زندگیام. من شش ماهی میشد در یک کارگاه دیگر کار میکردم و پنجشنبه به کارگاه جدید همان جایی که درگیری مرگبار مقابل آن رخ داده بود رفته بودم. جمعهشب یعنی ۲۴ ساعت پس از رفتن من دو جوان ایرانی وارد کارگاه شدند.
من به همراه چند کارگر دیگر مشغول خوردن شام بودیم که دو جوان عصبانی سراغ فردی به نام میلاد را گرفتند. هرچه به آنها میگفتیم میلاد در کارگاه نداریم آن دو نفر توجه نمیکردند و با مشت و لگد ما را کتک میزدند. آنطور که از حرفهایشان متوجه شدیم از میلاد یکمیلیون تومان پول میخواستند و کارگران دیگر میگفتند اشتباهی به آنجا رفتهاند و میلاد در میان کارگران نداریم.
در همین هنگام یکی از آنها با مشت و لگد ضربه محکمی به فک یکی از کارگران زد که سرش به دیوار برخورد کرد و از هوش رفت. دیگری با عصبانیت گفت او را کشتی و سپس هر دو از ترس اینکه مبادا کارگر جوان جان خود را از دست بدهد و گیر بیفتند تصمیم به فرار گرفتند اما قبل از رفتن تمام وسایل ما مانند کیف و موبایلمان را سرقت کردند و گفتند گرو نگه میدارند تا میلاد را تحویل آنها بدهیم.
وقتی کارگاه را ترک کردند من و کارگران دیگر بهدنبال آنها رفتیم تا وسایلمان را پس بگیریم و من نادان قبل از رفتن یک پیچگوشتی هم از کارگاه برداشتم تا چنانچه خطری تهدیدم کرد از خودم دفاع کنم اما فکرش را نمیکردم که با آن مرتکب قتل شوم. وقتی به خیابان رفتیم ناگهان مقتول وارد جمع شد و من گمان کردم او از سمت آن دو مهاجم است و به همین علت به اشتباه پیچگوشتی را به قلب او زدم. خیلی پشیمانم و میدانم با اقدام اشتباه من، یک خانواده، داغدار شدهاند.
منبع: همشهری آنلاین
کد خبر 576918منبع: ایمنا
کلیدواژه: قتل قتل عمد جزئيات قتل ارتکاب به قتل قتل خانوادگی رسیدگی به پرونده قتل هولناک ترین قتل های خانوادگی پرونده قتل عمد حادثه اخبار حوادث وضعیت اخبار حوادث در ایران نزاع و درگیری نزاع مسلحانه درگیری و نزاع قتل در نزاع و درگیری خانواده و آسیب های اجتماعی شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق خود را از دست پیچ گوشتی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۰۶۰۹۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
توضیح گلر جوان پرسپولیس درباره شوت عبدالکریم!
به گزارش "ورزش سه"، هفته گذشته اتفاقی عجیب در حاشیه تمرین پرسپولیس رخ داد و پنالتیزدن حسن عبدالکریم برای یکی از دروازهبانان این تیم دردسرساز شد.
ماجرا از این قرار بود که در بخش پایانی تمرین و موقع پنالتی زدن حسن عبدالکریم با گلرهای جوان این تیم وارد کل کل میشود. او خطاب به یکی از گلرهای جوان پرسپولیس جهت پنالتیاش را اعلام میکند و مدعی میشود حتی در این صورت هم او قادر به مهار ضربهاش نخواهد بود. اما شدت ضربه و نوع توپ گیری گلر جوان پرسپولیس باعث میشود تا چهار انگشت وی بشکند و او اکنون مجبور به پشت سر گذاشتن دوران نقاهت شود.
حسن عبدالکریم که شوتهای سهمگین او در لیگ امسال و از زمان پیوستن به پرسپولیس نیز کاملا موردتوجه قرار گرفته، البته بعد از این ماجرا کاملا نگران شده و در چند مرحله نیز طی روزهای اخیر پیگیر اوضاع این گلر جوان شده است.
محمد گندمی گلر 19 ساله پرسپولیس که از رده پایهها در تمرینات تیم بزرگسالان حضور یافته بود، درباره این موضوع اینطور به خبرنگار ما توضیح میدهد: چیز خاصی نیست. اصلا نمیدانم چطور شد که خبرش به بیرون آمد و دوست هم ندارم دربارهاش حرف بزنم. شاید یک اتفاق فوتبالی بود. بهتر است دربارهاش حرف نزنیم.
وی در پاسخ به این سوال که آیا شدت ضربه به شکلی بوده که باعث این اتفاق شده گفت: بله، ضربه که خیلی محکم بود اما شاید جاگیری و اقدام من برای توپ گیری در آن صحنه نیز بی تاثیر نبوده باشد. هر چه بوده تمام شده.
گندمی درباره روند درمانیاش نیز گفت: فعلا که گچ گرفتهام و منتظرم تا دوران نقاهت تمام شود. فکر کنم حداقل 12 هفته طول بکشد تا بعد از آن گچ را باز کنم. انشاالله مشکلی نیست.
گلر جوان پرسپولیس با اشاره به اینکه عبدالکریم قصدی در این مورد نداشته از پیگیریهای این مدافع قطری در چند مرحله برای بررسی شرایط نیز صحبت کرد: او واقعا نگران بود. چند مرحله پیگیر حالم شده و مشکلی نیست و بعد از پشت سر گذاشتن دوران نقاهت برمیگردم.